وبلاگ شاعر بزرگ وحشی بافقی
اشعاروحشی بافقی
در ستایش حضرت علی((ع))
هیچکس ندارم...
|
یک همدم و همنفس ندارم میمیرم و هیچ کس ندارم
گویند بگیر دامن وصل میخواهم و دسترس ندارم
دارم هوس و نمیدهد دست آن نیست که این هوس ندارم
گفتی گله ای ز ما نداری دارم گله از تو، پس ندارم؟
وحشی نروم به خواب راحت تا تکیه به خار و خس ندارم |
مفارقت یار
ما را دو روزه دوری دیدار میکُشد زهریست این که اندک و بسیار میکُشد
عمرت دراز باد که ما را فراق تو خوش میبرد به زاری و خوش زار میکُشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض عشاق را مفارقت یار میکُشد
آنجا که حسن دست به تیغ کرشمه برد اول جفا کشان وفادار میکُشد
وحشی چنین کُشنده بلایی که هجر اوست ما را هزار بار، نه یک بار، میکُشد
|
دل چون آیینه
در دل همان محبت پیشینه باقی است آن آرزو که بود در این سینه باقی است
باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن کان دل که بود صاف چو آیینه باقی است
از ما فروتنی است، بکش تیغ انتقام با خاطر شریفت اگر کینه باقی است
نقدینه ی وفاست همان بر عیار خویش قفلی که بود بر در گنجیه باقی است
وحشی اگر ز کسوت رندی دلت گرفت زهد و صلاح و خرقه ی پشمینه باقی است
|
دیگرمشاهیر مجرد ایران
این بار به سراغ برخی از این چهره ها رفتیم و آنها را برای شما معرفی می کنیم:
● سید جمال الدین اسدآبادی همدانی
این مجاهد بزرگ در طول زندگی اش شاگردان بسیاری پروش داد ولی به دلیل عدم تشکیل خانواده و ازدواج نکردن، فرزند و یادگاری برجای نگذاشت . شهید مرتضی مطهری در مورد سید جمال الدین اسدآبادی چنین عنوان می کند: سید جمال هر کار ممکن را برای درمان درد های جامعه انجام داد. مانند مسافرت ها، تماس ها، سخنرانی ها، نشر کتاب ومجلات، تشکیل حزب و جمعیت و حتی ورود و خدمت در ارتش بهره جست. در عمر ۶۰ ساله خود(۱۳۱۴ ۱۲۵۴ ه. ق )ازدواج نکرد و تشکیل عائله نداد زیرا با وضع غیر ثابتی که داشت و هر زمانی در کشوری به سر می برد و گاهی در تحصن یا تبعید یا تحت نظر بود، نمی توانست مسئولیت تشکیل خانواده را برعهده بگیرد.
● سید ابوالقاسم انجوی شیرازی
● میرزا ابوالحسن جلوه
● فرخی یزدی
● جهانگیر خان قشقایی
● شیخ مرتضی طالقانی
مرحوم علامه جعفری نزدشیخ مرتضی طالقانی مقداری درس معارف خوانده بودند و همچنین بخشی از فلسفه و عرفان را از ایشان آموخته بودند؛ در واقع استاد مسلّم علامه در عرفان عملی شیخ مرتضی طالقانی بوده است و از گفته های علامه جعفری (ره) استفاده می شود، تاثیر ایشان از شیخ مرتضی طالقانیقابل وصف نیست و هر وقت علامه از ایشان یاد می کردند اشک از چشمانشان جاری میشد.
یکی از ویژگی های این استاد، این بود که تا آخرین لحظات عمر، تنها زیست و ازدواج نکرد؛ گرچه او دارای فرزند جسمی نبود، اما شاگردان فراوانی در مکتب او پرورش یافتند که هر کدام از آنان به منزله فرزندان روحانی او هستند. این فقیه و عارف بزرگ، ۸۹ سالگی دیده از جهان فرو بست و در جوار قرب معبود آرام گرفت. او، زندگانی با سعادت گذراند و با سعادت از جهان رخت بربست.
به احتمال قوی مرجع عصر آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی بر جنازه اش نماز گزارد و در ایوان سوم از حجرات جنوب غربی صحن شریف علوی به خاک سپرده شد.
● حکیم هیدجی
حکیم هیدجی از دوران طفولیت ذوق شعری داشت و در نوجوانی به سرودن اشعار فارسی و ترکی پرداخت.
● سهراب سپهری
● آخوند کاشی
حالات عجیبه و حکایات عجیبه از او نقل شده و عموماً به حد تواتر رسیده، مدت ۸۴ سال تقریباً عمر نموده و در این مدت مجرد زیسته تا سرانجام در روز شنبه ۲۰ شعبان المعظم سال ۱۳۳۳ وفات یافته در تخت فولاد در جنب « لسان الارض » مدفون گردید . عبارت لوح قبر آن بزرگوار چنین است : « فقیر الحق اضعف خلق الله آخوند ملا محمد کاشانی » . مجرد زیستن آخوند کاشی و دوستش حکیم جهانگیر خان قشقایی اگر به علت نقص فنی بوده ایرادی وارد نیست، ولی اگر با اختیار ازدواج نکرده اند، کاری نه تنها در خور ستایش نمی باشد، که قابل ایراد هم هست، به خصوص از کسانی چون اینان از علمای دین و پیشوایان مسلمین.
● حکیم عباس دارابی
معروف ترین شاگردانش عبارتند از: ملا عبدالله زرقانی، میرزا محمد صادق سرو ستانی، شیخ محمد کاظم فیروزآبادی، سید آقا فیروزآبادی، ملا احمد دارابی، شیخ محمود پیشنماز مسجد گنج شیراز فرصت (شاعر)، سید علی کازرونی، شیخ احمد شیرازی و سید صدرا کوه پایه ای. حکیم دارابی ازدواج نکرد تا این که حدود ۷۵ سالگی در شیراز از دنیا رفت و در حافظیه به خاک سپرده شد.
● علی اکبر دهخدا
دهخدا علاوه بر این که دانشمند و محقق بزرگی بود مبارز جدی و کوشایی نیز در انقلاب مشروطه محسوب می شد. او مبارزه را نیز از راه نوشتن ادامه می داد و مطالب خود علیه رژیم مستبد قاجار را در روزنامه صور اسرافیل که از روزنامه های پرفروش و مطرح آن زمان بود چاپ می کرد.
علی اکبر دهخدا در حدود سال ۱۲۹۷ هـ. ق (۱۲۵۷ خورشیدی) در تهران متولد شد. اصلیت او قزوینی بود.
● سیدجلال الدین آشتیانی
سید جلال الدین میری آشتیانی در سال ۱۳۰۴ خورشیدی در قصبه آشتیان از توابع سلطان آباد اراک در خانواده ای کاملاً متدین و مذهبی، چشم به جهان گشود. سید جلال الدین آشتیانی، پس از گذراندن بیماری طولانی و بر اثر کهولت سن در سن هشتاد سالگی در سوم فروردین ماه ۱۳۸۴ هجری شمسی دار فانی را وداع گفت. وی از بازماندگان حکمت صدرایی در ایران محسوب می شد که آثار منحصر به فردی را خلق کرده بود. وی سالها در خدمت امام خمینی شاگردی نموده و از دوستان صمیمی مرحوم سید مصطفی خمینی بوده است . غلامه آشتیانی نیز همسر و فرزند نداشت و تا ژایان عمر مجرد باقی ماند.
● میرزاده عشقی
عشقی اخلاقا آدمی خوش مشرب، نیکو خصال وبه مادیات بی اعتنا بود، زن وفرزندی نداشت، با کمکهای پدری، خانواده، یاران و آزادیخواهان وبالاخره از در آمد نمایش های خود گذران می کرد.
در آخرین کابینه نخست وزیری « مرحوم حسن پیرنیا، مشیرالدوله » از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب گردید ولی نپذیرفت.
● کلنل محمدتقی خان پسیان
باید اذعان کرد اگرچه کلنل ازدواج نکرد ولی به روایت اسناد روابط فعالی با خانمهای خارجی داشت. یکی از شواهد در مورد زمانیست که در آلمان زندگی می کرد با یک زن آلمانی بنام کنایر آشنا شد واو را بعنوان استاد موسیقی خود معرفی می کند و حتی تازمان قیام وحکومت خراسان نامه هایی بین او و خانم کنایر ردوبدل می شود.
یار من
یار ما بیرحم یاری بوده است عشق او با صعب کاری بوده است
لطف او نسبت بمن این یک دو سال گر شماری یک دو باری بوده است
تا به غایت ما هنر پنداشتیم عاشقی خود عیب و عاری بوده است
لیلی و مجنون به هم میبوده اند پیش از این خوش روزگاری بوده است
میشنیدم من که این وحشی کسی است او عجب بی اعتباری بوده است |
وحشی بافقی
دوستان، شرح پریشانی من گوش کنید / داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه ی بی سر و سامانی من گوش کنید / گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟ سوختم، سوختم، این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم / ساکن کوی بت عربده جویی بودیم عقل و دین باخته دیوانه ی رویی بودیم / بسته ی سلسله ی سلسله مویی بودیم کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت / سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت / یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آن کس که خریدار شدش من بودم باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او / داد رسوایی من شهرت زیبایی او بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او / شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او این زمان عاشق سر گشته فراوان دارد کی سر برگ من بی سر و سامان دارد؟
چاره اینست و ندارم به از این رای دگر / که دهم جای دگر دل به دلارای دگر چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر / بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی است / حرمت مدعی و حرمت من هر دو یکی است قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو یکیست / نغمه ی بلبل و غوغای زغن هر دو یکیست این ندانسته که قدر همه یکسان نبود زاغ را مرتبه ی مرغ خوش الحان نبود
چون چنین است پی کار دگر باشم به / چند روزی پی دلدار دگر باشم به عندلیب گل رخسار دگر باشم به / مرغ خوش نغمه ی گلزار دگر باشم به نو گلی کو که شوم بلبل دستان سازش سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست / میتوان یافت که بر دل زمنش باری هست از من و بندگی من اگرش عاری هست / بفروشد که به هرگوشه خریداری هست به وفاداری من نیست در این شهر کسی بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی
مدتی در ره عشق تو دویدیم، بس است / راه صد بادیه ی درد بریدیم، بس است قدم از راه طلب باز کشیدیدم، بس است / اول و آخر این مرحله دیدیم، بس است بعد از این ما و سر کوی دلارای دگر با غزالی به غزل خوانی و غوغای دگر
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود / آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود وین محبت به صد افسانه و افسون نرود / چه گمان غلط است این برود، چون نرود چند کس از تو و یاران تو آزرده شود دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
ای پسر چند به کام دگرانت بینم / سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم مایه ی عیش مدام دگرانت بینم / ساقی مجلس عام دگرانت بینم تو چه دانی که شدی یار چه بیباکی چند چه هوسها که ندارند هوسناکی چند
یار این طایفه ی خانه بر انداز مباش / از تو حیف است، به این طایفه دمساز مباش میشوی شهره، به این فرقه هم آواز مباش / غافل از لعب حریفان دغا باز مباش به که مشغول به این شغل نسازی خود را این نه کاری است، مبادا که ببازی خود را
در کمین تو بسی عیب شماران هستند / سینه پر درد زتو کینه گذاران هستند داغ بر سینه زتو سینه فکاران هستند / غرض اینست که در قصد تو یاران هستند باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری واقف کشتی خود باش که پایی نخوری
گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت / وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت / با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت حاش لله که وفای تو فراموش کند سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند |
ویژگی سخن
وحشی بافقی بی شک یکی از شاعران بارز و نام آور عهد صفوی است که اهمیت او در سبک خاص بیان اوست . مضمونها و ظرایف شاعرانه و بیان احساسات و عواطف و نازک خیالهای او آنچنان با زبانی ساده و روان بیان شده که گاه آنها را با زبان محاوره بیان می کند و گاهی چنان است که گویی حرفهای روزمره اش را می زند و همین به شاعری او ارزش و اعتبار فراوان می دهد . او سعی می کند از استفاده بیش از حد اختیارات شاعری دوری کند و در عوض کوشش خود را برای بیان اندیشه ها و تفکرات عالی خود که بیشتر به همراه احساسات و عواطف گرم است به کار می گیرد . او زبانی ساده و پر از صداقت را بر می گزیند و همین دلیلی است که در عهد خود به عنوان تواناترین شاعر مکتب وقوع محسوب می شود . در اشعار وحشی، واژه های مشکل و ترکیب های عربی بسیار کم دیده می شود؛ اما به جای آن از واژه ها و ترکیب های رایج زمان خود بسیار استفاده کرده است . وحشی همچنین به صنایع و آرایه های لفظی نیز توجه نمی کرد؛ جز آنکه برای استواری کلامش ضروری بوده باشد. گر چه وحشی در مثنویهایش بیشتر از نظامی و در غزل از غزلسرایان نام آور گذشته استقبال می گرد اما خود نیز طبعی مبتکر داشت چنانکه اکثر غزلهای او بعدها توسط شاعران دیگر مورد استقبال واقع شد . پرفسور ريپكا ايران شناس و مورخ معروف چكسلواكي در تاريخ ادبيات ايران مي گويد : ترجيع بند وحشي يك شاهكار واقعي بشمار مي آيد . وحشي بافقي يكي از زبر دست ترين شاعران دوره ي صفويه بوده و سخنانش سخت عاشقانه و مشحون از سوز دل و شور انگيز است طبعش روان و شعرش بسيار ساده و دلنشين و فوق العاده نمكين و موثر مي باشد. غزليات وحشي بطور كلي شيوا و شيرين و مظهر تجلي طبيعت و شور عاشقانه و عرفاني اوست . بعقيده ي عموم محققان وحشي بر انواع نظم بطريقه ي سهل و ممتنع قدرت داشته مثنويات و منظوماتش مقبول طبايع سخن شناسان و مخصوصاء تركيب بندش ورد زبان خاص و عام مي باشد. فرهاد و شيرين وحشي بافقي در نهايت شيريني بين عموم مردم ايران مشهور و معروف گرديده است .
سیری در اشعار
کلیات وحشی بافقی بیشتر از نه هزار بیت است که شامل قصیده ، ترکیب بند ، ترجیع بند ، غزل ، قطعه ، رباعی و مثنوی می شود . ترکیببند ها و ترجیع بند هایش به خصوص مربع و مسدس آن ها، همگی از جمله نظم های دل انگیز دوره صفوی است .
ساقی نامه ی طولانی او که به شکل ترجیع بند سروده، در نوع خود کم نظیر است که بعد از وحشی توسط شاعران دیگر با همان وزن و همان مضمون بارها مورد تقلید و جوابگویی قرار گرفت. به همین اندازه مسدس ترکیبها و مربع ترکیبهای او در شعر غنایی ارزشمند است و در نهایت زیبایی چنان ساخته شده که کمتر کسی است که تمام یا قسمتی از آن را به خاطر نسپرده باشند. اگر چه وحشی مبتکر این نوع ترکیب بند نیست، اما در این شیوه بر تمام شعرای شعرهای غنایی برتری دارد، به طوری که کسی در مقام استقبال و جوابگویی به آنها برنیامده است .
غزلهای او سرآمد اشعارش است و از نظر ارزش و مقام، جزو رتبه های اول شعر غنایی فارسی است. در اکثر آنها، احساسات و عواطف شدید و درد و تألم درونی شاعر با زبانی ساده و روان و دلپذیر با نیرومندی هر چه تمامتر بیان شده است .
مثنویهای وحشی بیشتر به استقبال و در مقام جوابگویی به نظامی سروده شده است. دو مثنوی او به نامهای ناظر و منظور و فرهاد و شیرین به استقبال خسرو و شیرین نظامی است. مثنوی اول او در 1569 بیت و در
سال 996 هجری به پایان رسید .
مثنوی دوم او بی شک یکی از شاهکارهای ادبیات در دراماتیک فارسی است که در همان زمان حیات شاعر شهرت بسیار یافت؛ اما وحشی نتوانست بیش از 1070 بیت از آن را بسراید و کار ناتمام او را شاعر معروف قرن سیزدهم هجری، وصال شیرازی با افزودن 1251 بیت به پایان رساند و بعد از وصال ، شاعر دیگری به نام صابر ، 304 بیت دیگر بر این منظومه افزوده دیگر است .
وحشی همچنین مثنوی معروف دیگری به نام خلد برین دارد که باز هم به پیروی از نظامی و بر وزن مخزن الاسرار است. همچنین از وحشی، مثنویهای کوتاه دیگری در مدح و هجو و مانند آنها باقی مانده که ارزش مثنویهای دیگر او را ندارد .
گله از یار دل آزار
|
پیام مدیر وبلاگ
جهت گرداوری تمام اشعار لطفا کمک کنید
با تشکر ۱۱
آغاز سخن
در ستایش میرمیران
در ستایش شاه طهماسب
در ستایش امام دوازدهم «ع»
در ستایش میرمیران
در ستایش میرمیران
در ستایش میرمیران
ستاش میرمیران
در ستایش حضرت علی «ع»
در ستایش پروردگار
در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
دیوان اشعار
- «از صحن خانه تا به لب بام از آن من// از بام خانه تا به ثریا از آن تو»
- «اگر بر دیده مجنون نشینی// به غیر از خوبی لیلی نبینی»
- «اگر خواهی هنر را سختبازو// زر بیسنگ باید در ترازو»
- «اگر صد آب حیوان خورده باشی// چو عشقی در تو نبود مرده باشی»
- «اگر طوطی زبان میبست در کام// نه خود را در قفس دیدی نه در دام»
- «این ندانسته که قدر همه یکسان نبود// زاغ را مرتبه مرغ خوشالحان نبود»
- «بگفتاش کوتهی افسوس افسوس// تو پا میبینی و من پر طاووس»
- «بود بر زر مدار کار عالم// به زر آسان شود دشوار عالم»
- «به شهوت، قرب تن با تن ضرور است// میان عشق وشهوت راه دور است»
- «به ذوق کارفرما پیش نه پای// که خیزد ذوق کار از کارفرمای»
- «به هرجا شرع بر مسند نشیند// کساش جز در برون در نبیند»
- «به هرجا کافتاب آنجا نهد پای/ پس دیوار باشد سایه را جای»
- «تو مو میبینی و من پیچش مو// تو ابرو من اشارتهای ابرو»
- «چو دل را محرم اسرار کردند// خموشی را امانت دار کردند»
- «چو شد گو باش گامی تا در کام// چو پا نبود چه یک فرسخ چه یک گام»
- «خموشی پرده پوش راز باشد// نه مانند سخن غمّاز باشد»
- «در آن قربی که باشد قرب جانی// خلل کی افکند بعد مکانی»
- «در نابستهٔ احسان گشادهست// به هرکس آن چه میبایست دادهست»
- «دل خوش یاد میآرد ز گلزار// چو دل خوش نیست گل خار است و مسمار// اگر دل خوش بود میخوشگوار است// شراب تلخ در غم زهر مار است»
- «دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند// از گوشه بامی که پریدیم پریدیم»
- «دولت (همت) اگر سلسلهجنبان شود// مور تواند که سلیمان شود»
- «دیده کز نعمت دیدار نبودش بهری// مگسی بود که مهمان سر خوانی بود»
- «ز گوشات نفع نبود وز زبان سود// که باشی گوش چون باید زبان بود»
- «زبان بسیار سر بر باد دادهست// زبان، سر را عدوی خانهزادست»
- «شدش بهرام با تیغ و کفن پیش// که توبه کردم از خونکردن خویش»
- «کسی را عزم ره چون جزم شد پیش// چو محبوسان بود در خانه خویش»
- «منادی میکند عشق از چپ و راست// که حد هر کمال اینجاست، اینجاست»
- «نیاید کارها بی کارکن راست// اگر چه عمده سعی کارفرماست»
وصیتنامه بسیار زیبای وحشی بافقی شاعر بزرگ ایران زمین
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلم تـاک زنـیـــــــد
روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت
آثار باقي مانده از وحشي بافقي
عبارتست از:
- خلد برین
- ناظر و منظور
- فرهاد و شیرین
- اشعار دیگر
- غزلیات
- قصاید
- قطعات
- مثنویات
- ترجیعات
- ترکیبات
- رباعیات
دانلود کتابهای وحشی بافقی
ردیف | نام کتاب | توضیحات دانلود کتاب | موضوع | حجم | صفحه |
569 | رباعیات وحشی بافقی | زندگینامه و اشعار | ادبیات | 71 kb | 12 |
570 | کتاب وحشی بافقی | احمد رنجبر | ادبیات | 854 kb | 38 |
مولانا شمس الدین محمد وحشی بافقی از شاعران سده دهم ایران بود و دوران زندگی او با پادشاهی تهماسب صفوی همزمان بود
الهی سینه ای ده آتش افروز در ان سینه دلی وان دل همه سوز
هر ان دل را که سوزی نیست،دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پر شعله گردان،سینه پر دود زبانم کن به گفتن آتش آلود
وحشی بافقی کتاب وحشی بافقی زندگینامه بافقی اشعار وحشی بافقی رباعیات و کتابهای شعر سایت دانلود کتاب شعر ورباعیات شاعران بزرگ ایران و جهان وحشی بافقی|اشعار|زندگینامه شعر نو شعر عاشقانه رباعی قصیده غزل شعر نو شعر عاشقانه شعر غزل شعر نو عاشقانه
ردیف | نام کتاب | توضیحات دانلود کتاب | موضوع | حجم | دریافت |
569 | رباعیات وحشی بافقی | زندگینامه و اشعار | ادبیات | 71 kb | دانلود |
570 | کتاب وحشی بافقی | احمد رنجبر | ادبیات | 854 kb | دانلود |
کلمات کليدي :
آه ، تاکي ز سفر باز نيايي ، بازآ
|
کشيده عشق در زنجير، جان ناشکيبا را
|